Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دوزخ آسیابی است که دانشمندان فاسد را کاملاً آسیاب می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

باز هم.. - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
باز هم..(چهارشنبه 86 مرداد 10 ساعت 2:32 صبح )

باز هم ..

وقت است که باز آیی

دوباره عصر انتظار جمعه‌های بی‌بهانگی !

سکوت مبهم ِ

خدای از همیشه بیشتر خدا و

بغض ممتد فرشته‌ها ...

تویی که باز هم نیامدی...

 

 

 

به خاطر تو گلی سرخ از کجا بخرم ؟

زمانه ایست که گل های زرد بسیار است

حرامی آمد و دار و ندارمان را برد

در این قبیله که می گفت مرد بسیار است ؟!

یکی از این همه دیوانه عاشق لیلی است

اگر نه وحشی و صحرا نورد بسیار است

بگو به کفتر خوش باوری که در راه است

به این محله نیا هرزه گرد بسیار است !

مرا به حال خود ای ابر مهربان بگذار

مجال گریه کم و حجم درد بسیار است

سید ابوالفضل محمدی

 

 

قدِ قامت دلم لباس احرامی دوختم

...و کمی بلند تر

شاید دلم قد بکشد

دلم بسی تنگ است

تنگ صفای غروب های بین الحرمین

تنگ نماز صبح های نجف

گفتی تنها کنار بقیع "دل تنگ علی(ع) بودن" معنا می یابد

نگفتم دل حقیر ِ من فقیر ِ پر تقصیر را با غربت بقیع چه قرابتی ست؟

گفتی باب جبرییل .. هفت قدم که برداشتی

نگفتم در هفتمین که نه... در همان گام اول,قلبم از تپش باز خواهد ماند

گفتی آنجا که دعا مستجاب میشود

نگفتم دیریست بزرگ گناهی بر معاصی کبیره ام افزوده ام: نومیدی از اجابت

گفتی آن گاه که به آن حجم سیاه خیره میشوی...نورش چشمانت را

نگفتم چشمانم نور را در روشنای محض هم نمیبیند. حجم سیاه که سهل است

گفتی کوچه ی بنی هاشم...دست چپ

نگفتم دست چپ و راستم را گم خواهم کرد... نشانه ای؟

گفتی کوچه ی بنی هاشم...دست چپ

نگفتم دست چپ و راستم را گم خواهم کرد... نشانه ای؟

گفتی روی سینه ات آنجا که می تپد قلب است و قلب سمت

نگفتم میان آن همه نبض که از شوق می تپد قلب را چگونه بیابم؟

گفتی آنجا که بغض در گلو حبس میشود و اشک رخصت جاری شدن .ندارد

...نگفتم ... هیچ نگفتم ... تا ادامه دهی مبادا اشک بریزی

گفتی آنجا که همه حرفهایت از یادت میرود...و سکوت میکنی و فقط سکوت

نگفتم...هیچ نگفتم ... و سکوت کردم تا حرفت از یاد نرود...فقط سکوت

گفتی آنجا که تنها کلون نیم سوخته ای از درب چوبی خانه مانده

...نگفتم...هیچ نگفتم تا کلون را به صدا درآوری

گفتی ...صبر کن! باید بایستی تا در را باز کنند . آداب دارد ورود به این بیت

نگفتم صبرم دیریست به سر آمده و پایم توان ایستادن ندارد و آداب نمیدانم

گفتی آنجا همه چیز ایستاده ست و زمان نیز

نگفتم ... هیچ نگفتم و دست بر دیوار گرفته ایستادم

گفتی آنجا سالهاست همه دل ها مرده اند هر دلی به اینجا رسید از عشق جان داد

....نگفتم...دلم اما زنده بود هنوز

گفتی آنجا همانجاست که زهرا

نگفتم...نگفتم و هیچ نگفتم

هر اهل دلی اینجا دل داده است

...نگفتم دلم را گم کرده ام

آنجا که از غروب بین الحرمین تا اذان صبح نجف

…هوای آن حجم سیاه در سر داشتم

...و آنجا که قد قامت دلم لباس احرامی دوختم

...و کمی بلند تر

....شاید قد دلم بلند شد و بلند تر حتی

و تو دیگر هیچ نگفتی

.

.

.

.

!لباس احرام بر تن کردم ...چه بلند بود برای قد دلم

و من طواف کردم و تو قد کشیدن دلم را به تماشا نشستی

و من هروله کردم و تو قد کشیدن دلم را به تماشا دویدی

و من نماز خواندم و تو قد کشیدن دلم را به تماشا ایستادی

ایستادیم

که اینجا سالهاست همه چیز ایستاده است

گفتم تنها کنار بقیع نیست که "دل تنگ علی (ع) بودن" معنا می یابد

و تو باز هیچ نگفتی و دلت تنگ شد

تنگ تر از دل من که دیگر قد کشیده بود

تنگ صفای غروب های بین الحرمین

...تنگ نماز صبح های نجف

...تنگ بقیع

...تنگ کوچه ی بنی هاشم

....سمت چپ

....همانجا که نبض دل از شوق می زند

 

 

 

 


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 207  بازدید
بازدیدهای دیروز: 3  بازدید
مجموع بازدیدها: 123683  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

باز هم.. - من و گل نرگس
نرگس*
» آرشیو یادداشت ها «
دونه های انارم
» موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه «
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن